کُنجی برای تراوشات ذهن این جانب...



چندوقت پیش یه رمان که خوندم (که چاپ نشد هنوز) و واقعا از داستان و مفهومش لذت بردم.
به تازگی متوجه شدم نویسندش داره رمانشو قسمت قسمت میکنه و توی کانالش میزاره.
به جرئت میتونم بگم میتونه زندگی خواننده رو عوض کنه به شرطی که مفاهیم داستان رو متوجه بشید.
داستان توی ژانر مهیج و جوان نوشته شده که قطعا میتونه جذبتون بکنه.
اسم این رمان که فعلا چاپ نشده (!) "زندگی نامرئی"ه که از دو راه میتونید بخونیدش:
1. کانال باغ ملکوت که هرشب یک قسمتش رو میزاره.
2. وبلاگ تماشای آفتاب که با کمی تاخیر همه قسمت هاش رو منتشر میکنه.
کاملا هم مجانیه :/

امیدوارم این داستان رو دنبالش کنید.
پــ نــ:
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنــکــه آورد مــرا بـــاز بـــرد در وطـنــم

 


چند ماه پیش حسن برام یکی از خواب هاش رو تعریف کرد و گفت:
خواب دیدم نقاش درباری شدم که پادشاهش یک "چشم" و یک "پا" نداره! و به تازگی به تمام نقاش های دربار دستور داده بود که یک نقاشی زیبا از شاه کشیده بشه.
همه نقاش ها -از جمله من- مشغول کشیدن نقاشی شاه شدیم. ولی همه نتایج یکسان بود و هیچ کس جرئت نکرد نقاشیش رو نشون پادشاه بده.
آخه کی میتونست از یک آدمی که یک چشم و یک پا نداره تصویری زیبا بکشه؟!
چند روز طول کشید تا بالاخره یک از نقاش -که توی قصر کار نمی کرد- شجاعت به خرج داد و نقاشی خودش رو به پادشاه نشون داد.
نقاشی اون فرد فوق‌العاده بود و همه را غافلگیر کرد. نقاش شاه رو در حالتی نقاشی کرد که یک آهو رو هدف گرفته بود؛ نشونه‌گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده!!
پــ نــ:
گاهی باید نقاط قوت رو دید.

 


چند ماه پیش یادم حسن داشت یکی از خواب های عجیب و غریبشو برام تعریف می کرد:

گفت خواب دیدم دارم توی یه رختشور خونه قدم میزنم و به کار رختشور ها نگاه می کنم. همین طور که داشتم جلو می رفتم دیدم تو قسمت لباس های شسته شده یه سگ داره از کنار لباس هایی که دیگه داشتن خشک میشدن رد میشه و بعضی وقتا به لباس ها میخوره و نجسشون میکنه.

برگشتم به کسی که اون لباس هارو شسته بود گفتم: بیا این سگ رو جمع کن داره لباس هارو نجس میکنه درضمن بیا این چند تا لباس رو که کثیف شدن دوباره بشور.

رختشور که حال نداشت دوباره لباس های شسته شده رو بشوره و منتظر خشک شدنشون بمونه بر گشت گفت: حسن آقا این که سگ نیست بزه!

من که حدس میزنم داره برای دوباره کاری نکردن توجیه میاره یه سنگ برداشتم پرت کردم طرف سگه! اونم صاف خورد بهش و سریع صدای واق واقش دراومد.

دوباره روبه رختشور کردم و گفتم: حالا چی میگی؟ صدای واق واق سگ رو شنیدی؟

رختشور لبخند و گفت: قدرت خدارو میبینی؟! بز داره صدا سگ میده!!!!


نتیجه تصویری برای لباس خیس

پــ نــ:
امیدوارم خوشتون اومده باشه
+منتظر بخش های جدید کنجک باشید.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید دستگاه وکیوم مردانه با بهترین قیمت و کیفیت روغن های طبیعی و گیاهی ایران فارکس دانلود کتاب کاراته شوتوکان جریان بهترین نرم افزار CRM ایران ( مدیریت ارتباط با مشتری ) دیارکازرون ؛ مهدسلمان فارسی مسعود آقایی طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل مدرن دکور